چرا استرالیا

بسیاری سؤال می کنند که چرا برای ادامه تحصیل به دانشگاه آدلاید در استرالیا رفتم. حقیقتا موضوع قدری اتفاقی بود. در سال ۱۳۷۰ در آزمون اعزام دانشجو به خارج از کشور شرکت کرده، قبول شدم. قبولی در آن آزمون به این معنا بود که قبول شدگان می توانستند از طریق بورس وزارت علوم در یکی از دانشگاه های مورد تأیید آن وزارتخانه در رشته مورد نظر ادامه تحصیل دهند. البته وظیفه اخذ پذیرش از دانشگاه خارجی به عهده داوطلب یعنی بنده بود.

پس از قبولی برای تشکیل پرونده به ساختمان مدیرکل بورس که آن زمان در خیابان شهید بهشتی واقع بود، مراجعه کردم. در آنجا دانشجویی را دیدم که بلیط گرفته، آماده اعزام به خارج بود. با او سلام علیک کردم و مؤدبانه گفتم ممکنه من را راهنمایی کنی که چگونه می توانم مثل شما پذیرش گرفته، اعزام شوم. نیش خندی زد و گفت با من بیا. با هم رفتیم تا نزدیک پله ها و پله ها را که خیلی در اثر رفت و آمد صاف و صیقلی شده بود به من نشان داد و گفت این پله ها را امثال من برق انداخته ­ایم، زمانی که تو هم آنقدر از این پله ها بالا و پایین بشی که این ها را صاف کنی، شاید موفق به اعزام شوی. در آن موقع این حرف قدری برایم اغراق آمیز و شوخی وار بود، ولی زمانی که پس از ۲ سال تلاش و تحمل استرس فراوان آخرین نامه را گرفتم و با کلی شک و تردید با ساختمان وزارت علوم خداحافظی کردم، متوجه نقش ‌ام در صاف کردن پله ها شدم.

اخذ پذیرش از یکی از دانشگاه های خارج که مورد قبول وزارت علوم باشد مشکل اصلی کلیه داوطلبان بود، به خصوص برای من که بلد نبودم حتی یک نامه عادی به زبان انگلیسی بنویسم. آن روزها مثل امروز نبود که بتوانی بدون این که زیاد زبان بلد باشی با کمک اینترنت و سامانه های مترجم هوشمند و امثال آن یک نامه سروپا شکسته برای خودت دست و پا کنی.

باید ابتدا یک نامه خطاب به دانشگاه مورد نظر در خارج تهیه می کردم مبنی بر این که من از وزارت علوم ایران بورس گرفته، تمایل دارم در مقطع دکتری در رشته حقوق تجارت بین الملل در آن دانشگاه ادامه تحصیل بدهم و بنابراین شرایط مورد نیاز را برایم ارسال کنید. این که چرا حقوق تجارت بین الملل را انتخاب کردم خود قصه جداگانه ای دارد که سر فرصت می‌ نویسم.

یکی از قبول شدگان سالهای قبل یک نمونه نامه را که او هم از فرد دیگری قرض گرفته بود به من داد و من بلافاصله از آن یک کپی گرفتم. نامه را قدری تغییر دادم و  بلاخره توانستم یک نامه دست و پا شکسته جفت و جور کنم که به دانشگاه ها ارسال کنم. به نظر می رسید که مشکل اول یعنی تهیه نامه در حال حل شدن بود.

مشکل دوم این بود که با کدام دانشگاه خارجی و در کدام کشور مکاتبه کنم. باز داوطلبان قبلی مرا راهنمایی کردند که در کتابخانه زیر زمین ساختمان اداره بورس چندتا جزوه است که می توانی نام و نشانی دانشگاه های معتبر را از آنها استخراج و با آنها مکاتبه کنی. به زیر زمین رفتم و سراغ جزوه ها را گرفتم که مرا به راهرو بغل هدایت کردند که در آنجا تعدادی دانشجو را دیدم که همه در حال جستجو در جزوهای مزبور بودند.

هیچ ایده ای نداشتم که در این جزوه باید دنبال چه دانشگاهی باشم. در مورد کشور مورد نظر وضعیت روشن تر بود زیرا با توجه به این که مهارت خواندن (reading) انگلیسی را قدری بلد بودم، تصمیم داشتم که کشور انگلیسی زبان برم. امریکا که حرفش را نزن که امکان اعزام وجود نداشت. روابط با انگلستان هم مرتب «شل کن و سفت کن» داشت و سرمایه گذاری روی آن عاقبتش نامعلوم بود. هند هم اصلا مورد نظرم نبود. پس امر دایر بود بین کانادا و استرالیا، البته بچه ها (منظور همان قبول شدگان در آزمون اعزام) می گفتند که نباید انگلیس را کلا حذف کنی. در مورد استرالیا نیز کسی اطلاع زیادی نداشت. یادم هست با یکی از استادان حقوق مشورت کردم و نظر اش را در مورد ادامه تحصیل در استرالیا جویا شدم که ایشان فرمودند اولا استرالیا متعلق به سیستم حقوقی انگلوساکسون (۱) است و به درد حقوق ما نمی خورد و ثانیا مگر می خواهی حقوق قصابی بخوانی. خب خیلی ها در آن زمان بیش از گوشت یخ زده وارداتی از استرالیا و بره های مرینوس آن اطلاعی دیگری نداشتند و خواندن حقوق در استرالیا برایشان بیشتر شبیه به مطالعه حقوق قصابی می‌ نمود.

به هر حال رفتن به استرالیا را کسی توصیه نمی کرد و من هم اهل ریسک نبودم و تمایل نداشتم که جایی برم که فردا حرف و حدیث داشته باشد. در هر حال با کمک بچه ها – که خدا خیرشان بدهد که بعضی از آنها از بعضی دیگر پر خیرتر بودند و البته اقتضای دوره دانشجویی و نگرانی های کار خودشان زیاد به آنها مجال نمی داد که بخواهند اطلاعات خود را با دیگران در میان بگذارند- ۱۰ دانشگاه از انگلستان، ۱۰ دانشگاه از کانادا و ۱۰ دانشگاه از استرالیا را از جزوه یادشده انتخاب و نام و نشانی آنها را یادداشت کردم. حالا حداقل نام و نشانی سی دانشگاه را برای مکاتبه داشتم و خود موفقیت بزرگی بود.

مرحله بعدی این بود که  نامه ای را که از آن دانشجو کپی گرفته بودم با مشخصات خودم تطبیق دهم و نشانی دانشگاه را بالای آن نوشته، آن را ارسال کنم. برای صرفه جویی در هزینه ها متن نامه را طوری تهیه کردم که قابل استفاده برای دانشگاه های متعدد باشد و آن متن را به اضافه اسم و نشانی ۳۰ دانشگاه دادم تایپ کردند. بعدا از قیچی و کپی استفاده کردم و یک نامه را به سی نامه تبدیل کردم، به این نحو که نشانی تایپ شده را بالای یک نامه می گذاشتم و یک کپی از آن می گرفتم و مجددا این را با دانشگاه های دیگر تکرار کردم (دقیقا کاری که امروزه کاربرد وسیعی در کامپیوتر دارد که به آن copy و paste گفته می شود و امروزه خیلی از دانشجویان و پژوهشگران! هنرشان فقط همین است). البته باز به خاطر صرفه جویی در هزینه های پستی دلیلی نداشت که نامه های استرالیا را ارسال کنم که آخرش زبانم لال حقوقدان گاو و گوسفندی یا قصابی بشوم.  نامه ها را به ۱۰ دانشگاه در انگلستان و ۱۰ دانشگاه در کانادا ارسال کردم ولی از استرالیا صرف نظر کردم.

حدود یک ماه از ارسال تقاضاها گذشته بود که کم کم پاکتهای زیبا با کاتولگهای رنگی یکی یکی از راه می رسید. به! به! چه عکسهایی و چه مناظری! نقداً عکسهاش را چند بار سیر می دیدیم تا بعد دیکشنری را باز کنیم وکلمه به کلمه بخوانیم بینیم که چی گفته اند. بعد از استخراج کلی کلمه در هر صفحه و نوشتن معنای آن در بالای کلمات بلاخره سر و دست شکسته متوجه می شدم که چه شرایطی دارد و چه کاری باید برای اخذ پذیرش انجام داد. البته چون بورس بودم به هزینه های دانشگاه اصلا توجه نمی کردم و انگار نه انگار که آنجا چیزی نوشته شده است.

وقتی آن کاتولوگ زیبا را می دیدم و شرایط اخذ پذیرش را ملاحظه می کردم، نگرانی و ناامیدی سراسر وجودم را می‌ گرفت: نمره ۷ آیلتس، عنوان رساله دکتری و پروپوزال، دو توصیه نامه از اساتید، ترجمه مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد و امثال آن. آنها که زبان بلد بودند و من نامه یادشده را از آنها گرفته بودم، می گفتند نمره اشان تو آیلتس حدود ۵ است. حالا من چطور می‌ توانستم ۷ بگیرم؟ بقیه مدارک را چگونه باید تهیه می‌ کردم؟ گاهی به خودم می‌ گفتم عجب غلطی کردی! خودت را درگیر خارج رفتن کردی! آخه بابات، ننه ات، کدام قوم و خویش ات خارج برو بوده اند که تو دوم اش باشی؟ بابا بی خیال اش شو همین جا یک جوری دکتری می‌ گیری. تازه استخدام دانشگاه شدی و بعد از سالها بلاخره این چاه به آب رسیده است، چرا می‌ خواهی دوباره همه چیز را خراب کنی؟ برو همان کلاس ات را برس. دانشجویان ات هم که از کلاس ات راضی هستند، پس چی دیگر می‌ خواهی؟

تحصیل عشق و رندی، آسان نمود اول **** آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل

یادم هست یک روزی در دوره لیسانس پس از کلاس، دور یکی از استادها حلقه زده بودیم و از گپ و گفت بچه ها با استاد لذت می بردیم. یکی از همکلاسیها به استاد گفت که می خواهم برای تحصیل به خارج بروم. استاد که خود سالها قبل در فرانسه تحصیل کرده بود از زیر عینک یک نگاه عاقل اندر سفیه به او انداخت و گفت: فکر نمی کنم مرد اش باشی! وقتی مشکلات سر راه را می دیدم به خودم می گفتم که آیا مرد اش هستم؟

سعی کردم از کارهای ساده تر شروع کنم. اول باید ریز نمرات و گواهی فارغ التحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد را تهیه و ترجمه رسمی می‌ کردم. با توجه به مقررات مربوط به آموزش رایگان این امر مستلزم کلی نامه نگاری بود و رفت و آمد بین وزارتخانه و دانشگاه تهران و تربیت مدرس بود که بلاخره انجام شد و توانستم مدارکم را ترجمه کرده و چندین نسخه از آن تهیه کنم.

مدرک بعدی اخذ توصیه نامه از چندتا استاد بود. استادهای ما همه یا فارغ التحصیل از ایران و یا فرانسه بودند و کمتر به زبان انگلیسی تسلط داشتند که بتوانند توصیه نامه انگلیسی برایم بنویسند. چند تا متن کوتاه فارسی با کمک برخی از استادها تهیه کردم و دادم به دارالترجمه که آنها را به انگلیسی برگرداند. پس از ترجمه آنها به زبان انگلیسی آنها را بردم جایی دیگر و تایپ کردم و چند تا کپی گرفتم. پس از کلی دوندگی استادها را پیدا کردم و کلیه کپی ها را به امضای آنها رساندم که لازم نباشد برای هر دانشگاه تک تک مزاحم شوم. به این ترتیب توصیه نامه­ ها هم آماده شد.

حالا بیشترین مشکل اخذ نمره زبان بود که به طور جدی دنبال می کردم. البته آن زمان برگزاری تافل یا آیلتس در ایران انجام نمی شد و بنابراین برای آزمون زبان باید به یکی از کشورهای منطقه مسافرت می‌ کردیم که این خود مزید بر علت بود. تمام کارهایم را کنار گذاشتم و حسابی چسبیدم به زبان. ابتدا از کتابهای درسی دوره راهنمایی و دبیرستان شروع کردم که خیلی قیمتشان ارزان بود ولی قدری تهیه آن مشکل بود چون فکر می کردم که این کتابها لابد برای کسانی خوب است که می خواهند زبان را از ابتدا شروع کنند. انصافا هم برای مهارت خواندن مفید بودند. کتاب تخصصی حقوقی نداشتم که مطالعه کنم و برای آزمون انگلیسی نیز شرط نبود. برای ارتقای زبان تخصصی به کنوانسیونهای بین المللی متوسل شدم که بعضا متن و ترجمه آن در بعضی از مجلات چاپ می‌ شدند. این متنها خیلی ساده و به انگلیسی رسمی نوشته می شوند و بنابراین برای یک مبتدی مثل من خیلی مفید بودند که بتواند اصطلاحات حقوقی را یاد بگیرد بدون این که بخواهد زجر فهم متنهای سنگین حقوقی را بکشد.

در مقابل آزمونهای بین المللی وزارت علوم یک آزمون داخلی زبان انگلیسی راه اندازی کرده بود که به آن MCHE می گفتند. گواهی این آزمون برای دانشگاه های خارج معتبر نبود ولی احراز حداقل ۵۰ درصد نمره آن برای اعزام ضروری بود. مطالعه جدی متنهای انگلیسی، باعث تقویت درک مطلب و گرامر شده بود و در این دو زمینه پیشرفت خوبی داشتم ولی در فهم مکالمات و صحبت کردن وضعیت وخیم بود. بلاخره برای MCHE ثبت نام کردم و نمره ام ۴۰ از ۱۰۰ شد و نتوانستم حداقل ۵۰ درصد را احراز کنم ولی نسبت به دوستانی که کلاس زبان می‌ رفتند نمره من بهتر شده بود. این نمره را هم عمدتا از بخش درک مطلب و گرامر کسب کرده بودم و از گوش دادن نمره منفی گرفته بودم. مجددا در MCHE بعدی شرکت کردم. این دفعه بلندگوها که از طریق آن متنها و سوالات پخش می شد، خراب شدند و ما که هیچی، کسانی هم که انگلیسی بلد بودند، هیچی نفهمیدند. پس از امتحان اعتراضات زیادی شد و بلاخره وزارتخانه قانع شد که بخش شنیداری را از آزمون مزبور حذف کند و نمرات را بر اساس سایر مهارتها تعدیل کند. این خبر خیلی عالی بود چون از آن امتحان ۴۵ درصد گرفته بودم که با حذف بخش شنیداری نمره ام به حدود ۶۰ درصد می‌ رسید و شرط لازم زبان برای اعزام فراهم می‌گشت. به این ترتیب حداقل نمره زبان را نیز احراز کردم.

این خوشحالی خیلی پایدار نبود. وقتی فکر می‌ کردم که دانشگاه ها برای دادن پذیرش به نمره بالای زبان آن هم در آزمونهای بین المللی نیاز دارند، دلم دوباره تو هم می‌ ریخت و استرس وجودم را می‌ گرفت. امیدی نداشتم که بتوانم نمره قابل قبول تافل و یا آیلتس را کسب کنم. اما طبق مقررات وزارتخانه در صورت اخذ پذیرش این امکان وجود داشت که حداکثر به مدت شش ماه نیز برای تقویت دوره زبان پذیرش بگیرم. همه امیدم این بود که بتوانم ابتدا برای زبان اعزام شوم و بعد از آن نمره مورد نظر دانشگاه را اخذ کنم. ولی مشکل این بود که اکثر دانشگاه های خارجی بدون ارسال نمره زبان مدارک را بررسی نمی کردند.

یکی از روزهایی که برای ساییدن پله ها به ساختمان مدیر کل بورس رفته بودم، مطلع شدم که دولت استرالیا تعدادی بورس به دولت ایران داده است و دانشجویان متقاضی می‌ توانند فرمهای مربوط را تکمیل کرده و جهت اقدامات بعدی به وزارت علوم تحویل نمایند. فرمها دو صفحه ای بود و اطلاعات ساده ای را می خواست. با کمک برخی از دانشجویان سرپایی فرمهای مزبور را برای چهار دانشگاه در استرالیا پر کرده و همانجا تحویل کارشناس مربوط دادم؛ سنگ مفت، گنجشک مفت. خوبی این فرمها در این بود که نه پروپوزال می خواست و نه توصیه نامه و نه نمره زبان و البته نه پول تمبر و پست. معلوم بود که با این نمرات درخشانی که من در زبان داشتم کسی به من  پذیرش نمی دهد چه به این که بورس بدهد. ولی خوب پر کردن این فرمها بیشتر مصرف شخصی داشت و راضی ام می‌ کرد که برای اعزام کاری انجام داده ام.

قبولی اعزام کم کم داشت وارد سال دوم می شد اما هنوز هیچ دور نمایی از پذیرش در جایی وجود نداشت. شنیدم یک مؤسسه فرانسوی بنا است ظرف یکماه آتی به تهران بیاید و پس از مصاحبه با داوطلبان  تحصیل در فرانسه، تعدادی از آنها را انتخاب کند. با وزارتخانه تماس گرفتم و برای مصاحبه ثبت نام کردم. زبان فرانسه که بلد نبودم حداقل خودم را راضی کردم که هزینه کنم و مدارکم را به زبان فرانسه ترجمه کنم. روز مصاحبه فرا رسید و با کلی دردسر و استرس و نگرانی وارد جلسه مصاحبه شدم. قلبم داشت از جا کنده می‌ شد. دو نفر فرانسوی با من به فرانسه صحبت کردند. من هم که از فرانسه تنها بخش بین المللی آن را بلد بودم، با ایماء و اشاره در جواب برآمدم و مدارک دانشگاهی ترجمه شده به فرانسه را به آنها تحویل دادم.  در آن جلسه نفس گیر، ریز نمرات کارشناسی و کارشناسی ارشد به من قدری جسارت می‌ داد. آنها که دیدند که من به کلی فرانسه بلد نیستم چند جمله ای انگلیسی صحبت کردند ولی انگار با دیوار حرف می‌ زدند. آنها که از من کاملا ناامید شده بودند ریز نمرات را نگاه کردند که از چهره آنها رضایت دیده می‌ شد. بعد از چند روز که پیگیر نتیجه مصاحبه شدم گفتند که به دلیل عدم آشنایی با زبان فرانسه در مصاحبه رد شدم اما به دلیل نمرات عالی کارشناسی و کارشناسی ارشد توصیه شده بود که برای مصاحبه بعدی زبان فرانسه خود را تقویت کنم و مجددا شرکت کنم.

همه راه ها داشت به فرانسه ختم می شد و انگار دانشجوی حقوق چاره ای جز رفتن به فرانسه نداشت. استادان که می‌ گفتند غیر از فرانسه کشور دیگری حقوق ندارد که کسی برود و آنجا تحصیل کند. کشورهای انگلیسی زبان هم یا ما آنها را نمی پذیرفتیم یا آنها ما را نمی پذیرفتند. آن همه نامه و مدارک و فرم پر کردن هم که به نتیجه ای نرسیده بود. پس یا باید قید خارج را می‌ زدم یا فرانسه را جدی دنبال می‌ کردم و راه دیگری برایم وجود نداشت. کلاسهای فرانسه سه روز در هفته در تهران برگزار می شد و من مجبور بودم برای شرکت در این کلاسها از قم به تهران رفت و آمد کنم. تصمیم گرفتم که در کلاسهای زبان فرانسه شرکت کنم و سه روز در هفته صبح سحر از قم حرکت می‌ کردم که ساعت ۸ صبح سر کلاس فرانسه باشم. رفت و آمد روزانه خیلی مشکل بود و مشکل تر از همه این که با  زبان فرانسه بیگانه بودم و احساس می‌ کردم برای یادگیری زبان جدید خیلی پیر هستم. پیشرفت در زبان فرانسه خیلی کند بود و هر روز که می‌ گذشت بارقه های امید به خارج رفتن سو سو کنان در حال غروب کردن بود.

یه روز که برای پیگری اعزام به تهران رفته بودم، یکی از دانشجویان گفت که یکی از مسئولان اداره کل بورس به دانشجویان مشاوره می دهد و بهتر است با ایشان ملاقات کنی. ایشان خیلی به شما کمک خواهند کرد و اطلاعات وسیعی از کشورها و نحوه اخذ پذیرش دارند. پس از پرس و جو، اتاق وی را پیدا کردم و از منشی تقاضای ملاقات کردم که متوجه شدم باید وقت گرفت آن هم برای دو هفته دیگر، آن هم روزی که من برای درس زبان فرانسه در تهران نبودم. چاره ای نبود، نباید فرصت چنین مشاوره ارزشمندی را از دست می‌ دادم. قبول کردم و روز مقرر با کلی خوشحالی جهت ملاقات و اخذ مشاوره از قم به تهران حرکت کردم. بعد از ساعتها انتظار در صف بلاخره نوبت دیدار فراهم شد. شروع جلسه خیلی خشک تر از آن بود که انتظار یک راهنمایی حسابی در کار باشد. پس از چند تا سوال کلیشه ای که انگار دارد از من استنطاق می‌ کند، رسیدیم به این سوال که چند تا بچه دارم و زمانی که مطلع شد که سه تا بچه دارم و با این حال قصد اعزام به خارج دارم عصبانی شد و با لحنی خیلی غیر عادی به شدت من را مورد نکوهش قرار داد که یک عده چقدر بی ملاحظه اند و با سه تا بچه می خواهند به خارج بروند درس بخوانند؛ بهتر است شما از یک دانشگاه داخلی پذیرش گرفته و بورس خارج را به داخل تبدیل کنید. کلی آیه یأس برام خوند که از دیدن آن آقای مشاور که هیچ، از کل اعزام سرخورده شدم.

با قیافه ای ماتم زده و ناراحت از جلسه مشاوره خارج شدم. خودم را سرزنش کردم که این همه راه از قم کوبیدم آمدم تهران که استنطاق بشوم و این حرفها را بشنفم. «این بود آن همه اطلاعات و دانش از خارج! حداقل می‌ گفت اگر می‌ خواهی بروی این مشکلات را دارد ولی راهش هم این است، حالا چرا این قدر بد اخلاق و عصبانی بود، آخه این هم شد مشاوره!» هی اینها را با خودم می‌ گفتم و وقتی تمام می‌ شد دوباره یک بار دیگر آنها را با عبارات دیگری تکرار می‌ کردم. در حالی که با این حرفها به خودم دلداری می دادم اما حرفهای آقای مشاور هم بی تأثیر نبود. «خب راست می‌ گوید با سه تا بچه چطور می‌ شود رفت خارج درس خواند، خب تبدیل خارج به داخل که خیلی بهتر است، هم دکتری می‌ گیری و هم لازم نیست این همه رنج سفر به خارج را بکشی. آخه بابات خارج بوده! ننه ات خارج بوده! کی اکت خارج بوده که حالا تو هوس خارج کرده ای!» تمام مسیر تهران تا قم در اتوبوس مشغول این افکار بودم و گاهی این شعر حافظ را زمزمه می‌ کردم:

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است **** کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد

چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود **** غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

عدم پیشرفت در زبان فرانسه، رفت و آمد سه روز در هفته از قم به تهران، عدم اخذ پذیرش از دانشگاه قابل قبول وزارتخانه و حالا این حرفها دیگه داشت آخرین تیرها را به آرزویم برای تحصیل در خارج می زد و صدای الرحمن آرزوهایم از دور شنیده می‌ شد. امید به تحصیل در خارج لحظه به لحظه کم نور تر می گشت و رفت و آمد به تهران جهت شرکت در کلاس فرانسه سخت تر و کشنده تر می‌ شد. راه قم – تهران خیلی از قبل طولانی تر می نمود و صرف وقت و تحمل ناراحتی برای یادگیری زبان فرانسه مسخره می آمد. به قول حافظ:

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود **** به هر درش که بخوانند بی خبر نرود

طمع در آن لبِ شیرین نکردنم اولی **** ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟

هرچه امکان تحصیل در خارج برایم دورتر می‌ شد، فکرم متوجه تحصیل در داخل می شد. در یکی از همین روزهای ناامیدی که برای شرکت در کلاسهای زبان فرانسه به تهران رفته بودم، ملاقاتی با استاد راهنمای ارشدم داشتم که در عین حال رئیس گروه حقوق دانشگاه تربیت مدرس نیز بود. حال و احوالی شد و از اعزام به خارج پرس و جو کرد. وقتی من را ناراحت و مستأصل دید، خودشان پیشنهاد دادند که اعزام به خارج را به داخل تبدیل کرده، در دانشگاه تربیت مدرس ادامه تحصیل بدهم. پیشنهاد خوب و با سخاوتی بود به خصوص که دانشگاه های دیگر که دکتری حقوق خصوصی داشتند اصلا به امثال بنده که فارغ التحصیل دانشگاه تربیت مدرس بودیم نظر مساعدی نداشتند. با توجه به این که کارشناسی ارشد را در دانشگاه تربیت مدرس گرفته بودم و برخی از اساتید نیز نظر خوبی نسبت به این دانشگاه ابراز نمی کردند، من ترجیح می دادم که دکتری را در دانشگاه دیگری شروع کنم که این امر نیز مستلزم شرکت در آزمون ورودی بود. به هر حال نقد تر از همه دانشگاه تربیت مدرس بود. تقریبا داشتم قانع می‌ شدم که به جز ادامه تحصیل در دانشگاه تربیت مدرس راهی فعلا وجود ندارد و با خود قرار گذاشتم که در اولین فرصت جریان تبدیل بورس خارج به داخل را دنبال کنم.

ساروان بار من افتاد خدا را مددی **** که امید کرمم همره این محمل کرد

در همین گیرودارها، گاه گاهی پاسخی از دانشگاه هایی که با آنها مکاتبه کرده بودم می رسید که همراه آن کاتولوگهای رنگی و زیبایی بود اما دیگه نه رنگها و نه عکسهاش برام جذابیت نداشت زیرا دیگر امیدی به اخذ پذیرش نداشتم. اکثر پاسخها مثبت نبود: «با عرض پوزش به استحضار می رسانیم که تقاضای شما برای تحصیل در دوره دکتری در اولویت قرار نگرفته است» یا «شما نمی توانید مستقما وارد دوره دکتری شوید و باید ابتدا در یک دوره ارشد مشغول شده و سپس در صورت احراز شرایط وارد دوره دکتری شوید» یا «بررسی پرونده شما موکول به ارائه گواهی زبان آیلتس با نمره حداقل هفت است». این ها بخشی از جوابهایی بود که همراه با این کاتولوگها دریافت می کردم که همگی با مقررات اعزام وزارت علوم ناسازگاری داشتند.

بعد از ظهر روز تولد حضرت علی (ع) در سیزده رجب کسی زنگ خانه را زدند. کوچولوها تیر تخش رفتند دم در و همگی داد زدند بابا! نامه از خارج! بر عکس بچه ها، من خیلی شوق نکردم و پیش خودم گفم این هم مثل بقیه نامه ها و عذرخواهی از این که نتوانسته اند به من پذیرش بدهند. به آهستگی و بی میلی به سمت در رفتم و پاکت را از پستچی گرفتم و انعامی هم دادم. جلد پاکت نشان می‌ داد که نامه از استرالیا است. همان دم در پاکت را باز کردم. داخل پاکت یک نامه به اضافه چندتا کاتولوگ و بروشور رنگی بود. نامه مفصل تر از آن بود که به نظر رد باشد. همین طور که به آهستگی از دم در به سمت داخل منزل حرکت می‌ کردم، نامه را می‌ خواندم و کوچولوها که همه قد و نیم قد دورم حلقه زده بودند داشتند حرکات صورت من را می‌ خوانند بلکه چیزی دستگیرشان شود. زبان انگلیسی ام آنقدر قوی نبود که بلافاصله مفاد نامه را بفهمم. بعد از کلی تأمل و دقت متوجه شدم که پذیرش است ولی شرط و شروط دارد. خیلی جدی نگرفتم چون وزارت خانه تنها پذیرش غیر مشروط را قبول می‌ کرد. تازه این پذیرش از استرالیا بود که لابد باید برم و حقوق قصابی بخوانم. حقیقتاً مطلب نامه را خوب نفهمیدم که دقیقا چی می‌ گوید.

چند روز بعد از دریافت این پذیرش، یکی از دانشجویانم که کارمند وزارت امور خارجه بود و فهمیده بود که دنبال اعزام هستم پس از پایان کلاس آمد پیش ام و گفت که یکی از معاونان مدیر کل بورس با من رفاقت دارد و مدتی با هم خارج بوده ایم و اگر خواستی می‌ توانیم با او ملاقاتی داشته باشیم. برایم سخت بود که پیشنهاد دانشجو را قبول کنم ولی از آن طرف هم باید زودتر در مورد تبدیل خارج به داخل تصمیم می‌ گرفتم. با اکراه قبول کردم که بعدا خودم را سرزنش نکنم که ای کاش رفته بودم، شاید موثر واقع می‌ شد.

هفته بعد در یکی از روزهایی که برای کلاس فرانسه به تهران رفته بودم و کلاس نداشتم قرارگذاشتیم و رفتیم پیش معاون اداره. در طول این مدت که به اداره بورس رفت و آمد می‌ کردم این اولین بار بود که کسی ما را تحویل می‌ گرفت. جلسه خیلی دوستانه شروع شد و معلوم بود که اینها با هم رفیق اند. بعد از تعارفات اولیه، دانشجو من را معرفی کرد و کلی هم سنگ تمام گذاشت و از نحوه تدریس درس مدنی تعریف و تمجید کرد. دانشجویان ام همواره بی ریا هر کاری از دست اشان برآمده برای من انجام داده اند و در کلام آنها تملق و چاپلوسی ندیده ام.

خلاصه ای از وضعیت خود را خدمت معاون اداره بورس توضیح دادم و گفتم که حدود یکسال و نیم پیش در آزمون اعزام به خارج قبول شده ام اما هنوز موفق نشده ام پذیرش بگیرم. قصه مصاحبه برای اعزام به فرانسه و کلاسهای زبان فرانسه را گفتم و بعد جریان ملاقات با مشاور و این که با سه تا بچه چطور می‌ خواهی خارج بروی را نقل کردم.  ایشان نیز بر رفتن بر فرانسه تأکید کردند و گفتند که فرانسه از هر جای دیگر راحتر پذیرش می‌ دهد ولی تنها مشکل اش زبان است. در ادامه گفتگو بیان کردم که اخیرا یک نامه از دانشگاه آدلاید استرالیا دریافت کرده ام. اظهار علاقه کردند که نامه را ببینند و من نامه را از کیف ام درآوردم و به ایشان نشان دادم. نامه را با دقت مطالعه کردند و با لبخند به دوست اشان خطاب کردند که بابا این پذیرش دارد و رو نمی کند. این یکی از بهترین پذیرشهایی است که در این مدت اخذ شده است و تمام شرایط مورد نظر وزارت علوم در آن لحاظ شده است. با این حرف یک دفعه فضای جلسه عوض شد و دوباره تأکید کردند که ایشان (یعنی من) هیچ مشکلی ندارد و با این پذیرش می‌ تواند اعزام شود.

جریان این پذیرش بر می‌ گردد به فرمهایی که سرپایی برای اخذ بورسیه دولت استرالیا پر کرده، جهت ارسال به چهار دانشگاه استرالیا در داخل یک قوطی در اداره بورس ریخته بودم. در این پذیرش آنها عذر خواهی کرده بودند که نمی توانند بورسیه بدهند ولی مشروط به اعطای بورسیه توسط دولت ایران آنها پذیرش مستقیم دکتری داده بودند. رد بورسیه دولت استرالیا و اعطای پذیرش در صورت اعطای بورس توسط ایران باعث شده بود که پیام نامه را به دقت متوجه نشوم که آیا نامه رد است یا قبول.

دو چیز هنوز باقی بود که ذهنم را آزار می‌ داد و باید با معاون مطرح می‌ کردم: آیا استرالیا کشور مناسبی برای رشته حقوق است؟ با قدری تردید این سوال را مطرح کردم. لبخندی زد و کلی از استرالیا تعریف کرد که دانشگاه های خیلی خوب، استادان عالی و امکانات فراوان دارد. زدم تو حرفش و گفتم که برخی از استادان ما می‌ گویند که استرالیا حقوق ندارد و به تمسخر می‌ گویند مگر حقوق قصابی می‌ خواهی بخوانی!  زد زیر خنده و گفت تقصیر ندارند، اینها خیلی از دانشگاه های استرالیا اطلاع ندارد. اخیرا به ملبورن استرالیا رفته بودم و چقدر تحت تأثیر دانشگاه ها و امکانات آنجا قرار گرفتم. خوبی استرالیا این است که هم زبان اش انگلیسی است و هم زندگی در آنجا راحت است. انگار که از توضیحات اش قانع شده باشم زدم توی حرفش و نگرانی بعدی ام را مطرح کرد که خوب من سه تا بچه دارم؟ آیا با سه تا بچه می‌ شود رفت استرالیا؟ باز هم لبخندی زد و گفت اتفاقا در شهر آدلاید که تو پذیرش گرفته ای مدرسه ایرانی هم هست و بچه ها  نگرانی ندارند.

جلسه بسیار عالی بود و قانع شدم که باید راهی استرالیا شوم. ظاهرا راه دیگری هم وجود نداشت. نگرانی و استرس در فاز جدیدی شروع شد. آیا می‌ تونم برم خارج درس بخوانم؟ آیا با سه تا بچه می‌ شود درس خواند؟ آیا استرالیا کشور مناسبی برای حقوق است؟ آیا این تصمیم صحیحی است که دارم می‌ گیرم؟ آیا از پس درس و زبان بر می‌ آیم؟ آیا خواندن کامن لا برای ایران مناسب است؟ آیا حقوق تجارت بین الملل فایده ای دارد؟ و صدتا آیا آیا دیگر. ولی به رغم این نگرانیها و استرسها، انگار نیرویی داشت من را به سمت استرالیا سوق می‌ داد و من چاره ای جز پیروی نداشتم. به قول حافظ:

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت **** که در مقام رضا باش و از قضا مگریز

هر چند خیلی امید نداشتم که موفق شوم، ولی نمی شد که دست روی دست گذاشت. دنبال کارهای اعزام به استرالیا را با دو دلی و شک گرفتم. گذاشتن وثیقه ملکی، اخذ مأموریت تحصیلی از دانشگاه، واریز کردن شهریه شش ماه اول به دانشگاه، دریافت ویزا از سفارت استرالیا، اخذ بلیط و صدها نامه و مکاتبه و کاغذ بازی دیگر را باید انجام می‌ دادم بلکه بتوانم اعزام شوم.

یکی از مهم ترین مشکلات پیدا کردن ملک شش دانگی بود که بتوانم وثیقه بگذارم که اگر برنگشتم دولت آن را ضبط کند. ملک شش دانگی که حداقل ۵ میلیون تومان ارزش داشته باشد نه خودم داشتم و نه پدر و مادرم. مجبور بودم به اقوام و خویشان مراجعه کنم بلکه آنها چنین ملکی را داشته باشند و حاضر شوند به مدت ۴ تا ۵ سال وثیقه بگذارند. بلاخره دایی ام یک منزلی داشت که به سختی ۵ میلیون می ارزید ولی سندش شش دانگ بود. بلاخره نامه از وزارت علوم به دفتر حقوقی دانشگاه اصفهان گرفتم که از طرف وزارت علوم وثیقه را ارزیابی و در محضر سند وثیقه را امضا کند. یک تاکسی صدا کردیم و  کارشناس دفتر حقوقی را سوار و جهت بازدید ملک حرکت کردیم. تو راه صحبتها دوستانه بود که خوب حالا کدام کشور می‌ خواهی بروی و خوشا به حالت و از این حرفها. وقتی کارشناس ملک را دید، گفت این ۵ میلیون نمی ارزد و باید کارشناس رسمی ارزش آن را تأیید کند. خلاصه بعد از کلی ننه من غریبا درآوردن و التماس کردن کارشناس با هزار تا منت ارزش ملک را تأیید کرد و مقدمات برای زدن سند وثیقه هموار شد که باید حالا کلی پیگیری شهرداری، اداره مالیات، زمین شهری و محضر باشیم. بعد از یک ماه دوندگی و کلی هزینه بلاخره ملک در وثیقه وزارت علوم درآمد.

گرفتن حکم مأموریت تحصیلی از مجتمع آموزش عالی قم که محل خدمت ام بود، دردسر دیگر بود. رئیس وقت مجتمع می‌ گفت که باید تعهد محضری بدهید که وقتی برگشتید تا چند سال تقاضای انتقال نکنید. بلاخره جلسه ای با مسئولان مجتمع برگزار شد تا تقاضای من مورد بررسی قرار گیرد. من در آن جلسه گفتم که من به اراده و میل خود استخدام مجتمع شده ام و دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه علوم قضایی از من دعوت کرده اند ولی به دلیل علاقه به قم و مجاور بودن آن با حوزه علمیه و حضرت معصومه، مجتمع را انتخاب کرده ام. برای این که جو جلسه را بشکنم یک دفعه به رئیس مجتمع خطاب کردم که شما که با رئیس این مراکز آشنا هستید لطفا همین حال به آنها زنگ بزنید و اگر حرفم را تأیید نکردند با تقاضایم موافقت نکنید. خب واقعا هم همینطور بود و دلیلی نداشت که نگران باشم. البته رئیس مجتمع هم به من لطف داشت و بدون تماس با آنها با مأموریت تحصیلی ام موافقت شد و نامه مأموریت تحصیلی را که خطاب به وزارت علوم بود اخذ کردم. چون مجتمع زیر مجموعه دانشگاه تهران بود نباید خود مستقیما چنین نامه ای را به وزارت علوم می‌ نوشت بلکه باید من را جهت پیگری کار به دانشگاه تهران معرفی می‌ کرد. البته نه من و نه مسئولان مجمتع هیچ کدام از این مسئله آگاهی نداشتیم. اخذ مأموریت تحصیلی از دانشگاه تهران هم که امر ساده ای نبود و کلی دنگ و فنگ داشت.

روز بعد رفتم وزارت علوم و نامه مأموریت را تقدیم کردم. کارشناس مربوط بدون توجه به این که مجتمع بخشی از دانشگاه تهران است و نمی تواند مستقیما با وزارت خانه مکاتبه کند، نام مجتمع را در کامپیوتر خودش جستجو کرد چون نام مجتمع را دید، قبولی را زد. چون مجتمع ردیف بودجه جداگانه از خود دانشگاه تهران دارد، نام مجتمع جداگانه از دانشگاه تهران می‌ آمد که کارشناس بدون توجه به این که مجتمع از جهت اداری و آموزشی تابع دانشگاه تهران است، مجتمع را به عنوان یک مؤسسه مستقل تلقی کرد و نامه را قبول کرد. این مشکل یک سال بعد از اعزام آشکار می‌ شود که من دیگر در استرالیا بودم و البته گرفتاریهایی را بعدا برایم ایجاد کرد که خود قصه جداگانه ای است.

پیگیری برای ارسال شش ماه شهریه دانشگاه که حدود ۷۵۰۰ دلار بود انجام شد و بعد از یک ماه دوندگی بلاخره مبلغ واریز شد و من رسید آن را جهت دانشگاه آدلاید ارسال کردم که فرم قبولی را جهت اخذ ویزا به سفارت استرالیا ارسال کند. سه ماه طول کشید و این نامه از طرف دانشگاه به سفارت ارسال نمی شد. البته بعدا متوجه شدم که این ترفند سفارت بوده است که بررسیهای خودش را انجام بدهد والا آن نامه به محض دریافت شهریه به سفارت ارسال شده بود. هر هفته جهت پیگری ویزا به سفارت استرالیا در تهران سر می‌ زدم و خبری نبود.

یک روز که به سفارت استرالیا زنگ زدم گفتند ویزای شما آماده است و روزی را جهت تحویل پاسپورت و اخذ ویزا تعیین کردند. هرچه به اعزام نزدیک می‌ شدم، دلهره و اضطرابم افزایش می‌ یافت. آیا با خانواده بروم؟ یا ابتدا خودم بروم و وقتی مستقر شدم بعدا آنها بیایند؟ اگر خودشان بخواهند بیایند با کی بیایند؟ چطور بدون دانستن زبان یک زن می‌ تواند با سه بچه خردسال هواپیما عوض کند؟ اگر همه با هم برویم آیا اتفاقی نمی افتد؟ آنجا رسیدیم چه کار کنیم؟ و هزارتا سوال دیگر!

روز مقرر رفتم در سفارت استرالیا و در صف منتظر شدم. توی حال و هوای خودم بودم و خیلی به اطراف توجه نداشتم. همه اش فکر می‌ کردم آیا خارج رفتن با سه تا بچه کار درستی است؟ آیا استرالیا کشور مناسبی برای تحصیل حقوق است؟ بچه ها را چکار کنم آنها را با خودم ببرم یا بعدا بیایند؟ تو همین افکار بودم که یک آقایی که جلوی من تو صف ایستاده بود و ظاهرا مدتی من را زیر کنترل داشت و انگار فهمیده بود که خیلی مستأصل ام. برگشت و به من گفت دانشجو هستی؟ گفتم بنا است اگر خدا بخواهد برم استرالیا. کجا؟ کدام شهر؟ گفتم آدلاید. گفت چه خوب! می‌ توانم پذیرش ات را ببینم. پذیرش دانشگاه را از کیف ام درآوردم و به ایشان نشان دادم.  نگاهی کرد و گفت به به چه تصادفی؟ من در همان دانشگاه تحصیل می‌ کنم و برای تعطیلات آمده ام ایران و دو هفته دیگر برمی گردم. استاد راهنمای شما هم یک مسلمان سریلانکایی تبار است که با ما روابط خانوادگی دارد (البته دانشگاه قبل از شروع دوره دکتری استادم را عوض کرد). از فرصت استفاده کردم و گفتم نمی دانم که آیا خانواده را بیارم یا اول خودم تنها بیاییم؟ بلافاصله گفت نکند که آنها را با خودت نیاری. من خودم می‌ آم تو فرودگاه می‌ برمدتون خونه و راهت می‌ اندازم. قبل از این که بتوانم آب گلوم را قورت بدهم، ادامه داد این شماره تلفن ما است به خانم ات بگو به خانم ام زنگ بزند و هر سوالی دارد بپرسد. آن قدر از این اتفاق شوکه شده بودم که هنوز نتوانسته بودم فکرم را جمع کنم که نوبت ما شد رفتیم داخل سفارت. هر کدام جداگانه به سمتی رفتیم. کار من با خوبی انجام شد و پاسپورت را تحویل دادم و قرار شد چند روز دیگر بیام و تحویل بگیرم.

بیرون که آمدم دیدم از آن آقا خبری نیست. لابد کار داشته و سریع رفته؛ شاید هم تعارف کرده؛ نمی دانم شاید هم خالی بندی کرده است. هی این حرفها را با خودم زمزمه می‌ کردم و برگشتم قم پیش خانواده ام. دیدن آن آقا را پیش کشیدم که خانم ام گفت خوب حالا تماس بگیریم شاید عجله داشته سریع رفته است به هر حال آن که همه چیز را به شما گفته و شماره تلفن هم که داده است.

 بعد از کلی شک و تردید و گفتگو، قانع شدیم که تماس بگیریم. اوایل شب همان روز تلفن را برداشتم و تماس گرفتم. خودش بود. اول معذرت خواهی کرد که به دلیل عجله و مشکلی که داشته نتوانسته خداحافظی کند و با گرمی بیش از دم سفارت با من صحبت کرد. بلاخره تلفن را دادیم به خانمها و کلی با هم حرف زدند. همه چیز عالی بود. خانمها از هم خیلی خوش اشان آمد و کلی سوال از این که با خودشان چی بیاورند و از این نوع حرفها. تلفن منزل استرالیا را دادند که هر زمان کارمان ردیف شد به آنها زنگ بزنیم که بیایند تو فرودگاه به استقبال. با این اتفاق دیگر کاملا معلوم بود که دستی دارد ما را به سمت استرالیا می‌ کشد و خودش موانع را برطرف می‌ کند.

ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست **** قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده‌اند

اخذ مقرری شش ماه اول و بلیط هنوز باقی مانده بود. اوایل اردیبهشت ۱۳۷۲ بود اما هنوز بودجه سال جدید را ابلاغ نکرده بودند و امکان اخذ مقرری و بلیط وجود نداشت. هر روز پیگری می‌ کردیم ولی خبری نشد. روز شنبه بود که به تهران رفتم و متوجه شدم بودجه ابلاغ شده است. همان روز تا آخر وقت اداری توانستم بلیط و مقرری را بگیرم. بلیط برای صبح سه شنبه بود. به سرعت به قم بازگشتم و به خانم ام گفتم که سریع اسباب و اثاثیه را جمع جور کند که منزل را تخلیه کنیم و آنها را به اصفهان ببریم. به چندتا از دوستان ام تماس گرفتم که شب بیایند کمک برای بارکردن اثاثیه. قدری از غروب رد شده بود که رفتم دم منزل رئیس مجمتع و گفتم که کارم درست شده است و باید سه شنبه حرکت کنم و در ضمن باید خانه را تخلیه کرده و اثاثیه را به خانه پدرم منتقل کنم. شب با کمک دوستان بارها را زدیم و همه خانواده سوار خاور شدیم و دم آفتاب زدن رسیدن دم منزل پدری. اثاثیه را جا دادیم و خداحافظیها شروع شد. دوشنبه بلیط گرفتیم و آمدیم تهران که از مهرآباد پرواز کنیم. سوار هواپیما شدیم ولی هنوز باور نمی کردم که داریم می‌ رویم استرالیا. بعد از حدود ۲ سال فعالیت تلاشها داشت به نتیجه می‌ نشت ولی دلم توی کلاسهام بود که وسط ترم رها شان کرده بودم و حتی فرصت خداحافظی را پیدا نکرده بودم. داشتم از ایران می‌ رفتم ولی تمام آرزوها و خاطراتم در ایران بود. پدرم، مادرم، برادرانم، دوستانم، همه و همه را داشتم رها می‌ کردم و به دنبال سرنوشت می‌ رفتم. سرنوشتی مبهم!

بعد از ۱۴ ساعت توقف در مالزی نهایتا در صبح پنج شنبه در یک روز پاییزی وارد آدلاید شدیم. یک شبه از بهار به پاییز منتقل شده بودیم. همانطور که هواپیما ارتفاع کم می‌ کرد تا در فرودگاه آدلاید بنشیند، غم تمام وجودم را گرفته بود. هواپیما به سرعت خود را از بالای ساختمانهای شهر به سمت فرودگاه می‌ رساند و خاطرات گذشته، سختیهای اعزام به خارج و نگرانیهای آینده با سرعتی بیشتر در ذهن من عبور می‌ کرد. چرخ هواپیما به باند اصابت کرد و سلسله افکارم را در هم ریخت. نور خورشید صبحگاهی تونلی از نور را تداعی می‌ کرد.

عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم **** کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم

می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار **** این موهبت رسید ز میراث فطرتم

من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش **** در عشق دیدن تو هواخواه غربتم

دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف **** ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم

 

 

(۱) – حقوق انگلوساکسون نظام حقوقی عرفی متعلق به طایفه های انگول و ساکسون بود که بیش از هزار سال پیش در انگلستان حاکم بوده است. از هزار سال پیش به بعد کامن لا به تدریج جایگزین عرفهای محلی از جمله انگلوساکسون شد. در نوشته های فرانسه هنوز به «کامن لا» انگلوساکسون می‌ گویند که این اصطلاح از زبان فرانسه وارد زبان فارسی شده است و بعضا به اشتباه به جای «کامن لا» به کار می‌ رود.

  1. رضا
    پاسخ

    با سلام و احسنت به پشتکارتون
    من به همراه همسرم حدود چهارسال پیش تصمیم گرفتیم به استرالیا بلکه نیوزلند بریم. ولی متاسفانه مشکلات مالی از این کار جلوگیری کرد. یعنی باید یا کار میکردیم یا به بچه میرسیدیم و اصلا زمانی برای آموزش انگلیسی و هزینه هاش و . . . نداشتیم. بالاخره هم منصرف شدیم ولی همون لحظه تصمیم گرفیتیم هر طور شده این کار رو برای بچمون انجام بدیم. از همون لحظه داریم روی پسرمون کار میکنیم. البته کلاس سوم دبستانه و اصلا هم قرار نیست تنها بذاریم بره اونجا و نه حتی الآن بلکه در آینده. ولی الآن یه چند وقتیه که داریم به این فکر میکنیم که اگه بشه برای ادامه تحصیل یکیمون میزای تحصیلی بگیره و همگی بریم و هم بچمون اونجا تحصیل کنه هم خانومم مدارج بالاتر بگیره و هم خودم و همسرم بتونیم کاری بکنیم. هرچقدر اینجا بیشتر میمونیم بیشتر به این نتیجه میرسیم که برای انسانها ارج و منزلت قائل نیستند. تمام معلمان پسرم میگن اگه اینو با این وضعیتش نذاری تیزهوشان بهش خیانت کردی ولی همیشه مدسه منو میخواد و میگه که شیطونه و هیچ کاری براش نمیکنن. همسرم سال ۹۰ بعنوان پرستار نمونه استان خراسان رضوی انتخاب شد و تنها کاری که براش کردن یک کارت هدیه ۷۰هزارتومانی بود و یه تقدیرنامه که هیچ جا بدرد نخورد و وقتی داشت محل کارش رو عوض میکرد و به یه جای بهتر میرفت با نشون دادن اون تقدیر نامه بهش گفته بودن “کدوم مسئول باهات آشنا بوده که تونستی پرستار نمونه بشی”.خود من هم تو یه شرکت نیمه دولتی مشغول کار هستم و چون کارم با کامپیوتر و برنامه نویسیه . همین مشکلات ماشبه رو دارم. تمام تلاشمون برای پسرمونه و هنوز پلان واضحی براش نداریم . میخواستم خواهش کنم اگر راهی برای آماده سازی ما برای این هدف دارید ، عنایت بفرمائید تا بهتر بتونیم خودمون رو آماده کنیم.

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام، اینکه برای خودتان و بچه اتان اهداف بلندی دارید خوب است ولی اگر واقع بینانه نباشد و رویایی باشد می تواند آینده خودتان و بچه اتان را ضایع کند.

  2. امین
    پاسخ

    سلام جناب دکتر عزیز. بنده پزشک عمومی هستم و چند ماهی است که خواب آرام ندارم. تمایل فراوانی جهت مهاجرت به استرالیا دارم(شرایط را میدانم و مجرد هستم) لیکن پدر و مادرم به خاطر دوری رضایت قلبی نمی دهند. خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام بنظرم شما هم با این اوضاع خیلی در استرالیا با رضایت زندگی نخواهید کرد. اول باید این مسئله را برای خودتان حل کنید.

  3. Hamed
    پاسخ

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استادمحترم.به شدت تحت تاثیرقرار گرفتم از متن زیباتون. بنده لیسانس حقوق قضایی ازدانشگاه آزاد دارم.راهی کشورسوئدهستم به طریق قانونی.کمی در موردحقوق سوئدتوضیح میدین.اینکه آیا رشته حقوق تجارت بین الملل در مقطع ارشدودکتری در سوئد و شهرگوتبرگ است؟خیلی ممنون

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام اگر همان رشته عینا نباشد، مشابه آن هست و حتما موفق می شوید.

  4. میثم
    پاسخ

    عالی بود. اینقدر متن قوی و جذاب بود که چشم از مانیتور کنده نمیشد.برای من آموزنده هم بود با تشکر از حضرتعالی.

  5. yahya hejri
    پاسخ

    جناب استاد ، سلام و عرض ارادت
    با خواندن متن این سوال برایم پیش آمد که چرا فرانسه را با اینکه ساختار حقوقی مشابهی با ایران دارد کنار گذاشته اید ! واقعا یادگیری زبان فرانسه اینقدر سخت بود که استرالیا را ترجیح دادید !؟ و این عدم تشابه حقوق ایران و استرالیا ، مانع به کارگیری دانسته های دوره ی دکترایتان در ایران نبود !؟

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام هنوز شما فکر می کنید فرانسه بهترین کشور برای ادامه تحصیل در رشته حقوق است؟

  6. سمیه
    پاسخ

    بسیار عالی ، قلمی روان که تک تک نوشته ها رو بطور باور نکردنی تویه ذهن جان می بخشه.
    از اینکه در خاطات شما شریک شدم خوشحالم

  7. شهلا
    پاسخ

    چند وقت پیش کامنتی گذاشتم در ارتباط با اینکه نامزدم برای بورس اقدام کرده و من خیلی استرس داشتم ….دو روز پیش جواب مصاحبه سازمان بورس آمدو خب متاسفانه درعین ناباوری نشد..امسال دکترای دانشگاه شیراز رو هم قبول شد..اما من و ایشون اصلا خوشحال نیستیم یک آینده ای رو در ذهن خودمون متصور بودیم که همش نابود شد..من یک سوال از شما دارم یا بهتر بگم ازتون مشورت میخام ممنون میشم با همه مشغلتون پاسخگو باشید..همسرم از نظر درسی واقعا در رشته خودشون قوی هستن..در دو رشته در مقطع کارشناسی ارشد رتبه یک کنکور سراری رو کسب کردن و در دورشته هم رتبه چهار و پنج و درکنکور سراسری دکترا هم که امسال شرکت کردن رتبه یک رو در رشته خودشون آوردن.و از اول مهر دانشجوی دکترای دانشگاه شیراز هستن..بیشتر استاتید بخششون بهش این اطمینان رو دادن که پس از دکترا به عنوان هیات علمی در همین دانشگاه جذب میشن و حتی خودشون هم بهش پیشنهاد شرکت در بورس اعزام به خارج رو دادن..الان که جواب منفی مصاحبه سازمان سنجش و اداره بورس آمد..هردومون به شدت ناراحت و سرخورده ایم ..سوال من اینه با شرایطی که براتون توضیح دادم آیا شما صلاح میدونید که ازدکترا داخل کشور انصراف بدن و اپلای بگیریم برای کانادا..و با درنظر گرفتن این موضوع که اگر انصراف بدن دیگه نمیتونن هیات علمی هیچ دانشگاهی در ایران بشن…شاید رفتن برای همیشه از ایران …این سوالو بزرگیه که تو ذهن هردومون نقش بسته این چند روز؟

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      اپلای کردن که نیاز به انصراف از دکتری ندارد. اولا سه ترم دندان روی جیگر بگذارید تا دروس تمام بشود و بعد برای فرصت بروید خارج و رساله را تمام کنید. اگر دیدید آنجا وضع خوب است خوب می مانید والا برمی گردید. یادتان باشد ذهن ما چیزها را می تواند از آنچه که هست زیباتر تصور کند (مثل شما در مورد خارج) یا خیلی بدتر تصور کند (باز مثل شما در مورد ایران).

  8. سعید
    پاسخ

    با سلام و عرض خسته نباشید خدمت جناب آقای دکتر شیروی

    اول از شما به خاطر راه اندازی سایت مفید و زیبایتان تشکر نی نمایم ، این سایت را بنده سالها دنبال می کنم و به لطف شما راهنمایی های بسیار خوب برای همه بازدیدکنندگان خوش شانس که به سایت شما رجوع می کنند وجود دارد

    دوم به خاطر مطلب زیبایی که نوشتید و نشان دهنده قدرت قلم شما است و صداقت کلام شما در آن موج می زند از شما تشکر می نمایم و نیز به شما مجددا تبریک عرض می نمایم

    سوم پیشنهاد می کنم کتاب زندگی نامه خود را بنویسید

    حتما از جمله کتابهای پرطرفدار و زیبایی خواهد شد که با خواندن اولین برگ تا به آخرین برگ آن نرسیم حاضر به کنار گذاشتن آن نخواهیم بود می شود

    آرزوی سلامتی، شادی و موفقیت روز افزون برای شما دارم

  9. محمد
    پاسخ

    استاد عزیز
    گدر اینترنت دنبال مطلبی میگشتم که به طور تصادفی به سایت شما وارد شدم.
    حقیقتا نه شما رو میشناسم و نه تا به حال درباره شما شنیدم (عذر تقصیر از بنده است).
    دلنوشته چرا استرالیا شما رو خوندم با اینکه آخر شب بود و من خسته بودم و دنبال موضوع دیگه ای بودم.
    یک شباهت خیلی زیاد با هم داریم.
    من بورس خارج کشور بودم و تازه ۳ ماه است که ایران برگشتم…
    فقط میتونم بگم دلنوشته شما چزء واقعی ترین مطالبی بودم که تابه حال خوندم..
    با آرزوی سلامتی و توفیق

  10. علی تام
    پاسخ

    سلام وعرض ادب.استادباوجودمشغله بسیاری که دارید که بنده وتمام دوستان ازآن اطلاع داریم درصورت فراغت،، ازرخدادهای خود که دراسترالیا برای شماپیش آمده یا درسفرهای کاری که اتفاق افتاده درسایت درج نمایید وما را نیز شریک خاطرات خود کنید.باتشکروآرزوی سلامتی وموفقیت شما.

  11. مهدی
    پاسخ

    سلام خدمت استاد گرامی
    بعضی از ما دهه شصتی ها
    کودکی مان جلوی تلویزیون منتظر شروع کارتون هایی بودیم که قصه آن مهاجرت استرالیا (مهاجران، خانواده دکتر ارنست) بود
    جوانی مان در دانشگاه با شوق و ذوق منتظر آمدن چهارشنبه بودیم که علم و اخلاق تان ما طفلان گریز پای را به مکتب حقوق تان می کشاند
    اگر در پیری هم کتاب خاطرات مهاجرت به استرالیای شما (که حتما با قلم و بیان شیوای تان خواندنی است) را بخوانیم یک استرالیایی از دنیا خواهیم رفت

  12. امیر حسین
    پاسخ

    جناب دکتر شیروی با سلام و عرض ادب
    دلنوشته تان را خواندم بسیار شیوا و غرور انگیز بود . موفق باشید

  13. شهلا
    پاسخ

    الان که دارم این کامنتو میزارم …نامزدم برا مصاحبه بورس اعزام به خارج از شیراز به تهران رفته, فردا اولین جلسه بررسی صلاحیت افراد منتخب سازمان سنجش هست…رتبه اول ارشد و دکترایه کشور رو داره..اما با این حساب جفتمون خیلی استرس داریم..انقدر که من همینطور دارم تواینترنت میگردم بلکه یه نفر یه خاطر خوبی یا یه دل گرمی نوشته باشه..برحسب اتفاق این وبلاگ و این متنو دیدم..خیلی ترسم بیشتر شد.همه مراحلی که نوشتید کلی هزینه بردار هست..این هزینه برا دوتا دانشجو که هنوز شغلی ندارن خیلی بالاست… خیلی مراحل زیاد و پیچیده ای هست اینطور که شما نوشتید وقانون جدید اینه که تمام این مراحل اگر فردا درجلسه قبول بشه باید تا شهریور سال آینده تمام شده باشه..نمیدونم چی میشه ولی خیلی استرس زاست..

  14. محمد مهدی
    پاسخ

    سلام ببخشید استاد یک سوال داشتم اگر فزولی نباشد می خواستم بدانم که معدل دیپلم انسانی شما چند شده بود و دوم دبیرستان چند شده بود.با تشکر

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام آقا مهدی، من دیپلم ریاضی بودم

  15. مجید
    پاسخ

    سلام
    مجید موسوی هستم دانشجوی رشته معماری در مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی در نیاوران تهران،خاطراتتون رو خوندم خیلی تاثیرگذار بود ،من دانشجوی حقوق نیستم اما می خواستم ببینم وضعیت تحصیل در زمینه معماری در دانشگاه های استرالیا به چه صورته؟

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام اطلاعات زیادی در مورد این رشته ندارم ولی در کل دانشگاه های استرالیا خیلی خوب هستند به خصوص دانشگاه های مادر انها که معمولا اسم ایالت را دنبال خود دارد.

  16. مرضیه
    پاسخ

    سلام آقای دکتر
    یکی از بهترین متنهایی که بود خوندم. سرشار از امید و اعتقاد حتا در سخت ترین لحظات. بیصبرانه منتظر خواندن بخش مربوط به آدلاید هستم و مطمئنم دوستان دیگر هم هستند..این جمله واقعا عالی بود : دستی دارد ما را به سمت استرالیا می‌ کشد و خودش موانع را برطرف می‌ کند.

  17. علی کریم پور
    پاسخ

    سلام استاد
    وقتی گفتید دستی دارد مارا به استرالیا میکشد نتوانستم جلو اشکهایم را بگیرم.الحق که خداوند روی بندگان خاص خود عنایت ویژه ای دارد.برایمان دعا کنید

  18. ادریس
    پاسخ

    سلام خدمت استاد بزرگواروگرامی :استاد منم متاهل هستم وخیلی دوست دارم درخارج ادامه تحصیل بدهم چون یک فرزند دارم قدرت ریسک ندارم وهدفهای زیادی دارم که می خوام بهشون برسم ولی نمیدونم با این شرایط از فوق اقدام کنم یا از دکتری در ضمن می خوام حقوق بین الملل بخونم

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام از فوق اقدام کنید.

  19. محمد عامریان
    پاسخ

    سلام استاد گرامی. نثر شیواتون بنده رو مجذوب کرد. زنده باشید ان شاالله

  20. شهاب
    پاسخ

    سلام
    استاد وقتی تو رشته ای مثل حقوق تجارت بین الملل ارشد و دکترا رو از آلمان یا استرالیا گرفته باشیم
    امکانش هست که بتونیم اونجا مشغول بکار بشیم البته با فرض اینکه به زبان بومی تسلط داریم ؟

    شما در جواب خیلی از بچه ها گفته بودید که کشور های پیشرفته خوب هستن
    آیا از لحاظ فرصت شغلی تفاوتی وجود داره که ما در کشور پیشرفته ای ادامه بدیم یا در داخل ؟؟

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام، امکانش که هست ولی کسانی که زبان بومی آنجا را مسلط نیستند در پیدا کردن شغل مرتبط اصولا موفق نیستند.

  21. sami
    پاسخ

    سلام استاد محترم و ارزشمند
    علیرغم درخواست مکرر علاقه مندانتان، من هم جسارت کرده و استدعا میکنم در صورت امکان و فراهم شدن فرصت مناسب، نگاشته ای در رابطه با مصائب و بعضا حلاوت تحصیل بخصوص در روزهای نخست استقرار بنگارید.
    باور بفرمایید بی اغراق چندین بار متن های شما و بخصوص متن فوق رو خوندم و ضمن آرامش گرفتن، با هاشون به آینده دلگرم شدم
    با سپاس بی کران

  22. على
    پاسخ

    درود بر شما استاد بزرگوار!
    حقیقتاً هم عزم و اراده ای قوی دارید و هم قلمی شیوا و رسا!
    از جنابعالی درخواست مشورت و راهنمایی داشتم؛ ممنون میشوم:
    بنده در سال ۹۱ موفق به اخذ دانشنامه کارشناسی حقوق با معدل ۱۷/۰۹ از یکی از دانشگاه های ملی شدم. بعد ازآن به خدمت سربازی اعزام شدم و ۱۶ ماه در مقر فرماندهی نیروی زمینی ارتش در قسمت مدیریت امور حقوقی آن نیرو کار حقوقی انجام می دادم. قصد جدی دارم که تا مقطع دکترای حقوق (بین الملل یا جزا) ادامه تحصیل دهم و نهایتا إن شاء الله عضو هیأت علمی شوم. از طرفی مایل هستم تحصیلات تکمیلی را در یکی از کشورهای توسعه یافته (و مهاجرپذیر مانند آمریکا، کانادا، انگلیس و استرالیا) ادامه دهم و نهایتا با اخذ دکترا از آنجا اقامت بگیرم و همانجا کار بکنم(تدریس یا کار حقوقی دیگری).
    ممنون میشوم اگر به این پرسشها پاسخ دهید:
    ۱- با توجه به اینکه می خواهم تا مقطع دکترا ادامه تحصیل دهم، آیا بهتر اینست که در ایران کارشناسی ارشد بگیرم یا اینکه در کشور مقصد؟ از برخی شنیده ام که حتی اگر در کشور مبدأ کارشناسی ارشد داشته باشی علی الأصول در کشور مقصد آن را قبول نمی کنند و باید درآنجا مستر حقوق (L.L.M ) را بگذرانیم!
    ۲- آیا در استرالیا یا کشورهای دیگر در مقطع مستر حقوق ( L.L.M ) بورس کامل ( Full fund ) وجود دارد؟ اگر آری، لطفاً معرفی کنید. اگر وجود ندارد لطفاً کشوری را معرفی کنید که حداقل بخشش شهریه ای (Tuition waiver) داشته باشد و بتوانیم در کنارش کار هم بکنیم تا هزینه زندگی را تأمین کنیم یا اینکه تسهیلاتی مانند وام و گرانت و… داشته باشد. یکی از دوستان می گفت که در بیشتر دانشگاه های استرالیا و نیوزیلند و دانشگاه لوند سوئد امکان اخذ فول فاند در مقطع L.L.M وجود دارد. آیا صحت دارد؟
    ۳- آیا این درست است که اگر بین مقطع قبلی با مقطعی که میخواهی پذیرش بگیری چند سال فاصله افتاده باشد ویزای تحصیلی نمی دهند؟
    ۴- آیا امکان گرفتن اقامت در استرالیا و کار کردن درآنجا بعد از طی دوره مستر و پی اچ دی وجود دارد؟
    ۵- آیا انجام کارهای حقوقی در قالب خدمت سربازی می تواند به عنوان یک رزومه خوب تلقی شود؟
    ببخشید که طولانی شد.
    از راهنمائی شما سپاسگزارم.

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام ۱- بهتر است برای ارشد اقدام کنید چون اخذ پذیرش مستقیم دکتری سخت است. ۲- بورس کامل که وجود دارد ولی خیلی محدود است و تا حالا هم نشنیده ام که یک ایرانی مقیم ایران توانسته باشد آن را بگیرد. ۳- احتمال دارد مشکلاتی را به وجود آورد ولی اگر دلایل کافی ارائه کنید مشکلی نیست. ۴- بله ۵- بلاخره تجاربی است

  23. داود آنامراد
    پاسخ

    بسیار بسیار لذت بردم از این توضیح مفصل‌تان. هیچ فکر نمی‌کردم شما برای اعزام به خارج این‌گونه سختی کشیده باشید.
    سلامت و موفق باشید.

  24. سید حسین ضیایی
    پاسخ

    چقدر زیبا و بی ریا با اون قلم شیواتون شرج ماجر رو گفتین ایشالا خدا همیشه براتون بهترینها رو بخواد

  25. ایرج خلیل زاده
    پاسخ

    چقدر قلم ادبی زیبایی دارید استاد.به نظرم اگر حقوق نمی خوندید شاید سراغ ادبیات فارسی می رفتید.البته خدا رو شکر که حقوق خوندید،جامعه علمی حقوق تو خیلی از زمینه ها خودش رو مدیون تلاش های علمی شما می دونه…
    التماس دعا…

  26. نوشین صانعی
    پاسخ

    چقدر زیبا بود….
    دکتر من در حال حاضر دانشجوی ارشد حقوق تجارت بین الملل هستم در پردیس ارس دانشگاه تهران.همیشه سرگذشت و خاطرات افراد مشهور و موفقی چون شما رو میخونم تا درس بگیرم تا دلگرم شم و به تلاشم ادامه بدم.همیشه معدل الف دانشگاه و شاگرد اول مدرسه بودم همیشه همه حتی دکتر عرفانی که از دوره کارشناسی من و میشناسند من و مورد تشویق قرار دادند..اما خودم همیشه پر از شک و تردیدم نسبت به آیندم با وجودی که آدم خوش بینی هستم..
    میخوام بپرسم وقتی رسیدید استرالیا اونجا چقدر شبیه اون چیزی بود که انتظار داشتید ؟ انتظاراتتون برآورده شد؟ چقدر طول کشید که با محیط سازگار بشید و اینکه کلاسها به زبان انگلیسی بود چطور درسها رو فرا میگرفتید؟ گاهی دلسرد نمیشدید که همکلاسیاتون بهتر از شما که زبانتون ضعیف بود درس و میفهمند اما شما نه؟
    اینا سوالاتیه که برا منم که آرزوی تحصیل تو فرانسه رو دارم هست با اینکه ۸ ترم فرانسه خوندم اما اصلااا کافی نیست

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام، در مورد بعد از رسیدن به استرالیا نیز بعدا انشااله می نویسم ولی به طور کلی من از تحصیل در استرالیا خیلی راضی هستم و اگر باز فرصتی فراهم شود دوست دارم باز دانشجو شوم.

  27. عباس ابری اوغانی
    پاسخ

    استادگرامی از بیانات بی تکلف ودلسوزانه شما کمال تشکررادارم به امیدسلامت و توفیق روزافزون شما

  28. محمدرضا قائدی
    پاسخ

    استاد عزیز اقای دکتر شیروی
    دلنوشته بسیار زیبا و دلنشینی بود و به همان سادگی که نوشته شده بود به همان سادگی به دل نشست
    فقط یک نکته کلیدی در این نوشته بود آنهم موقعی که آن دوست محترم در سفارت استرالیا به دادتان رسید و شما را از نگرانی خارج کرد.
    تو نیکی می کن و در دجله انداز
    که ایزد در بیابانت دهد باز
    این نتیجه نیکی های بود که همیشه بدون چشم داشت به هموطنانتان کرده بودید.

  29. م فروتن
    پاسخ

    استا دعزیز مثل همیشه عالی بود نوشته های شما پرفروغند …وقتی داشتم نوشته هاتون رو میخوندم صداتون همون صدای ارامش بخش که به ما که اون روزها دانشجوی کلاستون بودیم امید میداد تداعی میشد.منتظر خاطراتتون هستیم بیصبرانهههههههه

  30. علیرضا علیجانی
    پاسخ

    جناب استاد شیروی سلام و درود فراوان
    بسیار زیبا و دلنشین بود . هر بار که مطالب شما را می خوانم به یاد کلاسهای دانشگاه اصفهان می افتم که چقدر روان و خوب تدریس می کردید. با دوستان که آن روزها را یادآوری می کنیم شما اولین استادی هستید که به نیکی از وی یاد می شود. همیشه سرفراز و موفق باشید

  31. مهدی
    پاسخ

    بسیار زیبا بود .. واقعا لذت بردم ! یاد روز های اولی که خودم برای تحصیل آن هم در سن ۱۷ سالگی و به تنهایی می خواستم به خارج برم افتادم

  32. hossein f
    پاسخ

    با سلام خدمت اقای دکتر خاطرات شما جالب بود و بسیار اموزنده وامیدوارم ادامه داشته باشه.
    من لیسانس عمران دارم و با اینکه فوق در دانشگاه دولتی قبول شدم اما قصدم تحصیل در خارج از کشور میباشد.میخواستم بدونم برای مشاوره به کجا مراجعه کنم تا شرایط و هزینه هارو برایم واقعی تشریح کند چون با هزینه ی شخصی میخواهم برم و این نگرانی رو دارم که نتوانم از عهده هزینه ها بر بیام.
    با تشکر

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام بهترین مشاور مراجعه به سایت دانشگاههای مربوط است.

  33. ایمان
    پاسخ

    سلام جناب دکتر،
    می‌خواستم جسارتاً ازتون خواهش کنم از خاطرات روزههای اولتون در رابطه با تحصیل در یک دانشگاه خارجی‌ و عدم داشتن آمادگی لازم در زبان انگلیسی‌ در یه مطلب جداگانه بنویسید ، و این که چه جوری بر این مشکلات فائق اومدید… چون این تقریبا مشکل تمامی‌ کسانی‌ هست که این پروسه رو طی‌ میکنند و خوندن خاطرات شما می‌تونه بارقه‌های امید را در دلم ما روشن نگاه داره !!!

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام به تدریج خاطرات خود را می نویسم.

  34. رضا حمامی
    پاسخ

    سلام

    کاروانی که بود بدرقه‌اش لطف خدا

    به تجمل بنشیند به جلالت برود

  35. Aysan
    پاسخ

    سلام خاطراتتون خیلی جالبه وباعث میشه آدم بیشتر به خدا اعتماد کنه خیلی منو یاد پدرم انداختید اونم همیشه میگه یک قدرتی فرا تر از قدرت ما برامون تصمیم میگیره براتون موفقیت های بیشتری آرزو میکنم و از آشنایی با شما مسرورم

  36. شهاب
    پاسخ

    سلام بر شما. این خاطره هم مثل خاطرات دیگرتان بسیار شیرین و جذاب بود، ولی بنظرم این یکی گیرا و تاثیرگذار، مبهم و رمزآلود! در پناه حق سلامت و پیروز باشید.

  37. راب
    پاسخ

    سلام آقای دکتر
    خیلی ممنونم از اینکه این مطلب رو گذاشتید و به قول دوستان بسیار صادقانه…… ولی دلم برای خودم، برای hossein (کامنت گذاشتن) و برای hossein ها میسوزه. ایکاش همه مثل شما مزد زحماتشونو بگیرن. به امید روزی که آقای دکتر hossein هم شاد باشن و از موفقیتهای جدیدش برامون بگن.

  38. hosein
    پاسخ

    سلام و درود . من نیز برای دکتر شدن این مسیر را طی کردم سختیهایش را لمس کردم با بچه های کوچک و یکیشان زیر ۲ سال سفر کردم ولی دکتر عزیز من با هزینه شخصی رفتم و نه بورسیه , به هند رفتم و نه استرالیا که کلی همکلاسی از استرالیا داشتم علوم سیاسی خواندم و نه حقوق الان هم نه استادم و نه عالم ونه هواخواهی دارم وممکن است که من را در لباس دستفروشی اتفاقی جایی ببینی و بگویی این دستفروش چقدر آشنا است.

  39. ستاره
    پاسخ

    با سلام
    دلنوشته شما بسیار زیبا و دلنشین بود به خاطر بیان صادقانه تان

  40. neda
    پاسخ

    با درود و سپاس بر شما پروفسور عزیز
    طفیل هستی عشق اند ادمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری
    استاد عزیز همانطور که خودتون اشاره کردید استرالیا خواهان شما بود و موانع را برای شما مرتفع میکرد و البته با یاری پروردگار شما به مقصد خود رسیدید
    ولی به نظر بنده شما خوش شانس هم بودین! خواهشا میشه این پرسش من را پاسخ دهید که چظور باید به هدف اصلی خود برسیم و تمرکز کنبم وبه حاشیه ها توجه نکتیم؟با ارزوی سلامتی و پیروزی برای شما و خانواده محترمتان

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      درود بر شما، سوال خوبی است. یکی از موانع پیشرفت توجه به حاشیه ها است که باعث می شود که یا ما به هدف نرسیم و یا با تأخیر برسیم. یکی از علایم باهوشی این است که باید بدانیم که چطور اجازه ندهیم حواشی ما را از متن جدا کند. در زندگی تا بی نهایت حواشی وجود دارد که ما را به خود مشغول کند. یاد بگیرید خیلی حرفها، رفتارها و حواشی را در زندگی خود فلیتر کنید.

  41. علی
    پاسخ

    سلام براستاد گرامی
    من در درجه ای نیستم که این حرف را بزنم اما باید به این پشتکار احسنت گفت
    بعد از خواندن مطلب شما و مشاوره یکی از اساتیدم تصمیم به ادامه تحصیل در خارج را دارم در حال حاضر برای حقوق نفت وگاز صنعت نفت تلاش می کنم دانشجوی ترم۵ فقه و حقوق هستم
    می خواستم ببینم برای دکتری تلاش برای خارج از کشور بکنم یا از ارشد به فکرش باشو هدفم تحصیل در گرایش نفت و گاز هست.
    باتوجه به وضع مالیم که خوب نیست از کجا اقدام بکنم تا هزینه ام را دانشگاه بدهد؟
    سپاس از پاسخ هایتان و وقتی که برای دانشجویان میگذارید…متشکرم

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام، از فوق بهتر است که به خارج بروید. چون پول ندارید گرفتن بورسیه خیلی سخت است.

  42. ذوالفقاری
    پاسخ

    سلام استاد ارجمند با تشکر از جنابعالی. آموزنده و مفید بود. ایام عزت مستدام

  43. جلال
    پاسخ

    بسیار زیبا و دلنشین بود استاد

  44. سمیه سوری
    پاسخ

    استاد معزز سلام

    در طی خواندن مطالب بالا, چندین بار این شعر در ذهنم مرور شد:

    از سر کوی تو هر کو به ملالت برود

    نرود کارش و آخر به خجالت برود

    کاروانی که بود بدرقه‌اش لطف خدا

    به تجمل بنشیند به جلالت برود
    .
    .
    امیدوارم همیشه لطف خدا بدرقه ی راهتون باشه و کارهاتون (شبیه پر کردن فرم استرالیا) سرپایی به عاقبت نیکو منتهی بشه

  45. fariba..
    پاسخ

    سلام و خسته نباشید خدمت جناب دکتر…واقعا احسنت به پشتکار شما..من دانشجوی ترم ۶حقوق هستم و بین تجارت بین الملل و حقوق خصوصی موندم!!!!به خاطر راهنمایی گرفتن از اساتید دقیقا رفتار او مشاوره بارها باهام انجام شده و مشاوره درست و درمون نمیدن و جاش برسه مسخره میکنند..امیدوارم شما بعد کلی سختی با دانشجوهاتون چنین رفتاری رو نکنید…دل خوشی ازشون ندارم.. افتادگی اموز اگر طالب فیضی..باشد که زکات علم خود را که موهبت الهی ست خداپسندانه ادا کنیم..در پناه مولا علی

  46. پیمان
    پاسخ

    سلام. عالی بود. کاش خاطراتتون را کم کم می نوصتید بعد منتشر می کردید.
    قلمتون در خاطره نویسی بسیار عالی است. من را یاد داستان های شیوای جلال ال احمد و بزرگ علوی انداخت.

  47. فرشاد
    پاسخ

    حکایت بسیار شیرینی بود بذون تینکه لحظه ای چشم از متن بردارم تا آخر خواندم. آری موفقیت هزینه دارد و شما هزینه زیادی پردتخت کرده اید. اما امیدوارم که همواره تنذرست و سلامت باشیذ. اما یک ارزو دارم خداوند کار هیچ بشری را به وزارت علوم و نظام وظیفه ایران ندازه.

  48. حسینی
    پاسخ

    سلام استاد سر گذشت جالبی بود. سوال من اینه اونجا که رفتید بالاخره مشکل زبان رو چطور حل کردید؟؟؟ زبان فرانسه به کجا انجامید؟؟

  49. موسوی
    پاسخ

    سلام خدمت استاد محترم و تشکر ار نثر شیوا
    فکر کنم شما هنوزم از برخورد اون مشاور وزارت علوم دلخورید؟
    در ضمن مدت تحصیل چقدر طول کشید و حال از آن جا و آن نظام حقوقی راضی بودید.؟؟؟؟؟ با تشکر فراوان

    • دکتر شیروی
      پاسخ

      سلام، خاطرات گذاشته را بیان کرده ام والا حتی شکل و قیافه اون مشاور هم یادم رفته است.

  50. البرز
    پاسخ

    بسیار گزارش زیبایی بود استاد عزیز چه قدر خوب شد که شما به استرالیا تشریف بردید و وارد دنیای جدیدی به اسم تجارت بین الملل شدید،با همه سختیها ارزش آن را داشت که امروز کشور ما از وجود نازنین استاد بزرگی چون شما بهره ها میبرد.
    پیروز باشید.

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *