اولین روزهای سال گذشته همراه شد با فقدان استادی که نامش با مذاکره عجین بود. فقدان ایشان اشکم را روان کرد و قلبم را دردناک. او که دوستش داشتم و دوستم داشت، خصایصی نیکو و تحسین برانگیز داشت.
آشنایی ما به نزدیک دو دهه قبل برمیگردد. زمانی که کنسرسیومی متشکل از دو شرکت ایرانی درصدد خرید خط تولید سنگهای تزئینی از ایتالیا بودند و من از طرف یکی از این دو شریک ایرانی برای شرکت در جلسات مذاکره و نهایی سازی قرارداد معرفی شده بودم. قرار شد قبل از شروع مذاکرات، برای هماهنگی بین دو تیم ایرانی جلسهای برگزار شود. در آن جلسه فرد مسن و باوقاری را دیدم که مورد احترام بود و با «دکتر» مورد خطاب قرار میگرفت. قبلا او را ندیده بودم و شناختی از او نداشتم.
غافل از اینکه در خدمت چه کسی هستم و به حکم ادب باید شنونده باشم تا گوینده، شروع کردم استراتژی مذاکرات و نحوه پیشبرد آن را بیان کنم و آن مرد تیزبین بدش نمیآمد که مرا ارزیابی کند. «مجال سخن تا نبینی ز پیش ** به بیهوده گفتن مبر قدر خویش». تیزی نگاه او قدری نگران کننده بود که سراپا گوش بود و تحت نظرم داشت «مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی». در وسط جلسه متوجه شدم که «دکتر حیدری» است ولی باز این معنای خاصی برایم نداشت.
بعد از صحبت من، زبان به سخن گشود. پختگی و وقار را در کلام او دیدم که «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد». بعد از جلسه از احوالم جویا شد و گفتم که عضو هیئت علمی دانشگاه هستم و در قراردادهای بین المللی دارای سابقه. من هم از احوالات ایشان سوال کردم و تقریبا جواب مشابهی دریافت کردم. چند روز جلسات مذاکره با خارجیان ادامه یافت. در این چند روز تحت تأثیر قدرت مذاکره ایشان قرار گرفتم. کاملا بر کارش مسلط بود. می دانست چه کلماتی را استفاده کند و چه حرفی را به زبان آورد. کجا نرمش نشان دهد و کجا قوی ظاهر شود. او مطلبی را به خوبی استدلال میکرد و من بلافاصله متن انگلیسی مورد نظر را تایپ می کردم و همه میتوانستند از طریق پروژکتور آن را مستقیم روی پرده ببینند. قدرت ایشان در بیان مطالب و توانایی من در ارائه متن پیشنهادی، گروه ما را در مذاکرات در وضعیت کاملا مسلطی قرار داده بود. به من گفت کلمات چون موم در دست تو است و تو چقدر راحت میتوانی از آنها جمله مناسب را بسازی که هم نظر ما را تأمین میکند و هم آنها را راضی نگه میدارد. لبخندی رضایت بخش به او تقدیم کردم.
بعد از اتمام مذاکرات، حس مشترکی بین ما ایجاد شد. ما میتوانستیم مکمل هم باشیم. او تجربه فراوانی در مذاکره داشت و من توانایی زیادی در تنظیم قرارداد و بازی با کلمات و عبارات. اما سرنوشت من در شرکت نفت رقم خورده بود و شهامت آن نبود که از آن جدا شوم که تا میوه نرسد، کندن آن سخت و فایده آن کم است.
در پایان مذاکرات کتابی از خود به من هدیه کرد که ترجمه کرده بود: «اصول و فنون مذاکره». در صفحه اول کتاب این عبارت را مرقوم کرد: «خدمت استاد ارجمند و دوست گرامی جناب آقای دکتر شیروی تقدیم می کنم. مرداد ۱۳۸۳». پس از اینکه به خانه رسیدم و کتاب را با دفت بیشتری نگاه کردم، متوجه شدم که ترجمه کتاب Getting to Yes است که راجر فیشر نوشته است. ناگهان برقی در ذهنم زد که این کتاب باید همان کتاب انگلیسی باشد که حدود ده سال قبل استاد عزیزی در استرالیا به من تقدیم کرده بود. در قفسه های کتاب به دنبالش گشتم و متوجه شدم که همان کتاب است. اصل کتاب در سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴) در استرالیا و ترجمه آن حدود ده سال بعد در ایران به من تقدیم شده بود. احساس خیلی خوبی به من دست داد چون آن را تصادفی تلقی نکردم. انگار سرنوشت من نیز با مذاکره درهم آمیخته بود و این از جمله علایم آن بود. «می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار ** این موهبت رسید ز میراث فطرتم».
عید سال ۱۳۸۴ بود که از تلفن ثابتی به من زنگ خورد. گوشی را برداشتم و در کمال تعجب دیدم که دکتر حیدری آن طرف خط است و سال جدید را به من تبریک میگوید. شرمنده شدم. گفتم استاد من انتظار نداشتم شما به من زنگ بزنید و این وظیفه من بود که خدمت شما تماس بگیرم. صدای مهربون ایشان باز من را بیشتر شرمنده کرد و بزرگی و افتادگی وی را به رخم کشید.
وقتی به خاطرات گذشته برمی گردم و آنها را مرور میکنم، ویژگیهایی در آن مرحوم بود که من را مثل آهنربا به خود جذب میکرد و او را نزد من خاص مینمود.
او هر چند مذاکره کننده قهاری بود و قراردادهای زیادی مذاکره و منعقد کرده بود اما شهرت وی از کلاسها و برنامههای آموزشی وی ناشی میشد. وقتی در کلاس وی قرار میگرفتی آرامش و تسلط او بر مباحث را به روشنی دریافت میکردی. ممکن بود از اینکه او مذاکره کننده ماهری است اطلاع نداشتی اما به روشنی پیمیبردی که چه زیبا و مسلط مطالب خود را این چنین شیوا و شیرین به شما منتقل میکند. «قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن».
فروتنی و افتادگی او را زیبا و قیافهاش را دلنشین میکرد و سخنش را نافذ. با اینکه هیچ علایم نخوت و کبر در وجودش نمیدیدی اما جرئت نگاه به چشمانش را نداشتی. همانطور که تضاد بین رنگها به نقاشی جلوه زیبایی میدهد، کانتراست بین دانایی و فروتنی زیبایی شکوهمندی را به نمایش میگذارد. دانایانی که از نعمت افتادگی برخوردار نیستند همانند درختان قدکشیده و بیسایهای هستند که خود از زیبایی بیبهرهاند و دیگران نیز نمیتوانند در پناهشان آرام گیرند و از خرمناشان خوشهای برگیرند.
کلمات و عبارات قدرت سحر دارند. با کلمات و عبارات میتوان دیگران را جادو کرد، به خنده انداخت، اشکشان را جاری کرد، برای جنگ و مبارزه آمادهاشان کرد، نفرت ایجاد کرد، محبت کاشت، دلی را شکست، قلب رنجوری را مرهم گذاشت، کینهها را شعلهور ساخت، خشمها را فرو نشاند. آنکه میداند که چه بگوید و از چه کلمات و عباراتی استفاده کند قادر خواهد بود قلبهای از هم گیسخته را به هم پیوند دهد و دلهای متفرق را جمع کند و دشمنیها را به دوستی تبدیل کند. او یک مذاکره کننده چیرهدست بود و بلد بود که از سحر کلمات و عبارات استفاده کند.
لحن و نحوه بیان مطالب در مذاکره نقش فراوانی دارد. او با مهارت به صدای خود آهنگ دلنشینی میداد. او میدانست کجا باید در نت بالا و کجا در نت پایین صحبت کند. او هنرمندی بود که به دنبال کسب «آری» بود، چون از سالها قبل با «Getting to Yes یا «کسب آری» مأنوس بود. او از تمام توانایی هنری خود برای حصول توافق استفاده میکرد. هدفش رسیدن به «بله» بود و وقتی به آن میرسید تمام سختیهای رسیدن به آن را به فراموشی میسپرد.
او به مذاکره اعتقاد داشت و راه مذاکره را هرگز بسته نمیدید. نقش مذاکرهکننده را در به ثمر نشستن مذاکرات بسیار موثر میدانست. مشکل بسیاری از خانوادهها و جوامع را در نابلدی مذاکره میدید. «چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی ** چه دشمنیست که با دوستان نمیسازی». وقتی همسران با هم گفتگو و مذاکره نمیکنند از هم متفرق میشوند و زمانی که پدران و مادران با فرزندان خود به مذاکره نمینشینند، از هم میپاشند، و وقتی گروهها و دستهها از مذاکره روگردان میشوند، جدال و ستیز میان آنان حاکم میشود و چنانچه نتوانیم با همسایگان و جهان اطرافمان مذاکره کنیم حتی اگر به ورطه جنگ و دشمنی نیفتیم، به انزوا میرویم.
«مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست ** کمال حسن ببندد زبان گویایی»
روحش شاد
امیر
شهریور ۲۶, ۱۴۰۳
بسیار زیبا و دلنسین . چه خوب حق مطلب را ادا کردید. درود بر شما.
حسینی
فروردین ۲۸, ۱۴۰۰
با سلام
چه زیبا کلمات را جاری کردید استاد
همان توصیف هایی را بیان نمودید که بی شک در خصوص خودتان هم جاری است
سلامت و پایدار باشید استاد بی همتا
مریم
فروردین ۱۵, ۱۴۰۰
سلام بر استاد بزرگوار و فرهیخته، طبق انتظار متن شیوا و دلنشین شما را خواندم، همانطور که دکتر حیدری (روحشان شاد)فرمودند، گفتار و نوشته های شما موجز، شیوا، زیبا و کامل است (سهل و ممتنع) همیشه از خواندن مطالب شما لذت میبرم و این قدرت و توانمندی شما را میستایم .